خانواده بهعنوان زیر بناییترین رکن هر جامعه است که استحکام و
بنیان آن جزو ضروریات اساسی است. طلاق این زیربنا را متزلزل ساخته و تاثیرات
حادی بر جامعه دارد. رابطه جنسی شکل دهنده بخشی از ادراکات زوجین از
همدیگر است و ادراکات جنسی در بین زوجین ارتباط مثبت با رفتارهایی دارد که
نگهدارنده و تداومبخش ازدواج است. تحقیقات نشان داده است که صمیمیت جنسی
با صمیمیت عاطفی در ارتباط است (گریف، 2001) همچنین مشکلات جنسی به
سادگی در متن یک رابطه زناشویی سست و لرزان پدیدار میشود...
این مشکلات با سلطهگری، تنبیه، حسادت، ترس از بیوفایی و تعارضهای مداوم
در زمینههای دیگر زندگی همبستگی دارد (هاربین، 1997) براساس نظریه
ناسازگاری جنسی، عدم توافق جنسی زوجین اولین و مهمترین عامل طلاق است.
فرض اصلی این نظریه این است که کامیابی جنسی به ازدواجی موفق و پایدار
منجر میشود و ناکامی جنسی طلاق را به دنبال دارد. جوهر این نظریه بر این اصل
استوار است که از میان تمام عواملی که در پس مشکلات خانوادگی به ویژه
مشکلات منجر به طلاق وجود دارد، عدم کامیابی جنسی است که بر دیگر عوامل
زمینهای تقدم دارد.
میگذرند و زندگی خوبی را سپری میکنند. برعکس نبودن یک رابطه جنسی
مناسب زمینه را برای دامن زدن به مشکلات جزیی و تبدیل آن به مشکلات بزرگ
مهیا میسازد. به بیان دیگر میخواهم اینطور بگویم که عوامل دیگر از جمله پول،
شغل، فرزندان و تاثیر دیگر افراد و دخالت آنها در خانواده، تا زمانی که رضایت جنسی
وجود دارد تاثیر قابل ملاحظهای بر گسیختگی خانواده ندارد و هیچ یک از عوامل بالا
در صورت عدم رضایتجنسی و زناشویی نمیتوانند از فروپاشی خانواده جلوگیری کنند.